همسر عزیز و مهربانمهمسر عزیز و مهربانم، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
آناد خانوم یعنی خودمآناد خانوم یعنی خودم، تا این لحظه: 36 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
یکی شدنمونیکی شدنمون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
اون عصرِ پاییزی قشنگاون عصرِ پاییزی قشنگ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
میوه ی بهشتیِ خونه ی مامیوه ی بهشتیِ خونه ی ما، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه سن داره

سلام روزهای آینده

بهمن 97 برام خیلی بد بود،بعد از اون چند ماهی طول کشید که خودم رو جمع و جور کنم، ولی امیدوارم که بتونم اون خاطررو با یه خاطره ی خوب جایگزین کنم

پایان بهار 96

سلام امروز 30 خرداد ماهه و فردا دیگه بهار 96 تموم میشه و یه تابستون طولانی و گرم پیشه رومونه روزا طبق معمول مثل برق و باد میگذرن و آدم همش چشمش به تقویمه که روزای جوونیش داره از جلو چشماش عبور میکنه، کار و بار همسری تعریفی نداره و پروژه تقریبا تموم شده و دیگه از 11 تا 3 اینا میره و معمولا 4 خونست، و به شدت دنباله کاره، و من همش دعا میکنم که اینبار بتونه یه کاره ثابت پیدا کنه نه پروژه ای که همینکه پروژه تموم شد بازم مجبور باشه دنباله کار باشه، ولی کو از کاره ثابت و حتی کو از کاره پروژه ای خیلی بیکاری زیاده و واقعا نمیدونم با این وضعیت قراره تکلیفه مردم چی شه، با این شرایط منی که دیگه 10 روزی بیشتر تا 30 سالگیم نمو...
30 خرداد 1396

پیشی خانوم من

دیروز یه روز عادی بود، خورشید مثله هر روز طلوع کرد و روز شروع شد مثله همیشه ، ولی چقد بده که تو حتی نمیدونی یه ساعته بعد قراره چه اتفاقی بیفته ، فک کنم ساعت  9 شب رو هم گذشته بود که یهو متوجه شدم یه چیزی سره جاش نیست، آره لنا بدجور نفس نفس میزد و از حال رفت تا به خودم بیام یه نیم ساعتی گذشت سریع دوش گرفتم و بدو بدو رفتیم بیمارستان، پیشی خانومه من مظلوم و بی صدا با همون دوتا چشم قشنگش من نگا میکرد و حسه من که عجیب واسش قوی بود، مثله یه مادری شده بودم که به هر طرفی میخواست چنگ بزنه که بچش نجات بده، نوبت عکس و رادیولوژیاش شد، خبرای خوبی نبود و قلب بزرگ شده  و ریه ها آب آورده اونم تو دو سالگی!!! اونم ارثی!!!! ...
2 خرداد 1396
1